دو میله فلزى پنج مترى كه در قسمت بالا به هم رسیده اند و یك میله سرخ رنگ از میان آن عبور كرده است، دى ماه گذشته به عنوان یك مجسمه شهرى در ضلع شمالى میدان باهنر (نیاوران) كمى دورتر از سروهاى محوطه كاخ نیاوران نصب شد.
مجسمه اى كه عابران پیاده و سواره اى را كه به اطرافشان كمى دقیق تر نگاه مى كنند به فكر فرو برد. دختر جوانى كه هر روز از میدان باهنر مى گذرد، از همان روز اول به مجسمه نگاه كرده است: «آخر نفهمیدم شكل چیست. وقتى مجسمه را آوردند برف آمده بود. یكى دو روزى روى برف ها بود و بعد نصبش كردند. من هم هر روز نگاهش مى كنم.» پیرمردى هم كه مثل هر روز مى رود تا به جمع دوستان همسن  و سالش بپیوندد، مى گوید: «باید تندیس یادبود باشد. اما دقیقاً نمى دانم چیست.» دوستانش شنیده اند كه مجسمه نماد پایدارى فلسطین است:
«مى گویند مشعل فلسطین است كه براى همراهى با مردم فلسطین اینجا گذاشته اند.» دیگرانى هم كه تقریباً هر روز از خیابان رد مى شوند تا به حال دقیق به آن نگاه نكرد ه اند. فروشنده اى كه ساعت هاى كارى اش را در چند مترى مجسمه در اتاق مخصوصش مى نشیند و اخبار جهان و سیگار مى فروشد، مى گوید: «چند ماه پیش یك چیزى نصب كردند، ولى راستش تا به حال دقت نكرده ام. فكر مى كنم در محل خوبى نیست. دید كافى ندارد. نه عابران پیاده اى كه مى خواهند از خیابان رد شوند مى توانند با دقت به آن نگاه كنند و نه رانندگانى كه باید مسیرشان را انتخاب كنند.» آقاى راننده اى هم حرف او را ادامه مى دهد: «تقریباً هر روز از اینجا رد مى شوم. حتى چند روز پیش گوشه میدان ایستادم و چند دقیقه اى با یكى از دوستانم صحبت كردم، اما متوجه وجود مجسمه نشدم. الان كنجكاو شدم كه بروم و ببینم چیست.» مسئولان سازمان زیباسازى خود را موظف به نصب توضیح در كنار همه مجسمه هاى نصب شده در شهر مى دانند. فریبا علامه مسئول واحد حجم سازمان زیباسازى شهردارى نصب شناسنامه اثر را به اولین فرصتى كه توضیحات آماده شود و جاى نصب هم مشخص شود موكول مى كند: «شناسنامه شامل توضیحات اثر، نام سازنده و تاریخ نصب است كه به دو زبان فارسى و انگلیسى نوشته مى شود و به محض مشخص شدن محل توضیح، نصب خواهد شد.»
بنابراین براى فهمیدن اثر سراغ طراح و سازنده آن مى روم. «سعید شهلاپور» استاد مجسمه سازى دانشگاه هنر و عضو هیات انتخاب سازمان زیباسازى شهردارى كه علاوه بر توضیح در مورد اثر جدیدش در نیاوران به سئوالاتم در مورد وظایفش در سازمان و به طور كلى در مورد تفاوت بودن و نبودن اجسامى به نام مجسمه در گذرگاه هاى شهرى كه بسیارى از عابران آن حتى به محیط اطراف خود نگاه هم نمى كنند، پاسخ مى دهد. «دلیل ساخته شدن این مجسمه مسابقه اى بود كه چند سال پیش با موضوع یادمان شهدا براى میدان هاى مختلف شهر تهران برگزار شد.»
اثر شهلاپور البته شبیه فرد خاصى نیست و به یك شهید مشخص اشاره نمى كند. او «سرو» را از فرهنگ ایران به عاریت گرفته كه نماد شهادت است: «این مجمسه از نظر فرمى یك سرو شكسته است كه ضربه خورده اما نیفتاده است. سعى كردم یك مابه ازاى بصرى براى مفهوم شهادت ارائه كنم.» با نگاهى كه به گفته خودش «كلى و تاریخى» است و با جست وجو در ادبیات كهن این سرزمین، به «سرو» رسیده كه ایستا و پابرجا و كشیده و تنها است.

درباره مجسمه هاى شهرى
مشاهیر ساكت

دو میله فلزى پنج مترى كه در قسمت بالا به هم رسیده اند و یك میله سرخ رنگ از میان آن عبور كرده است، دى ماه گذشته به عنوان یك مجسمه شهرى در ضلع شمالى میدان باهنر (نیاوران) كمى دورتر از سروهاى محوطه كاخ نیاوران نصب شد.
مجسمه اى كه عابران پیاده و سواره اى را كه به اطرافشان كمى دقیق تر نگاه مى كنند به فكر فرو برد. دختر جوانى كه هر روز از میدان باهنر مى گذرد، از همان روز اول به مجسمه نگاه كرده است: «آخر نفهمیدم شكل چیست. وقتى مجسمه را آوردند برف آمده بود. یكى دو روزى روى برف ها بود و بعد نصبش كردند. من هم هر روز نگاهش مى كنم.» پیرمردى هم كه مثل هر روز مى رود تا به جمع دوستان همسن  و سالش بپیوندد، مى گوید: «باید تندیس یادبود باشد. اما دقیقاً نمى دانم چیست.» دوستانش شنیده اند كه مجسمه نماد پایدارى فلسطین است:
«مى گویند مشعل فلسطین است كه براى همراهى با مردم فلسطین اینجا گذاشته اند.» دیگرانى هم كه تقریباً هر روز از خیابان رد مى شوند تا به حال دقیق به آن نگاه نكرد ه اند. فروشنده اى كه ساعت هاى كارى اش را در چند مترى مجسمه در اتاق مخصوصش مى نشیند و اخبار جهان و سیگار مى فروشد، مى گوید: «چند ماه پیش یك چیزى نصب كردند، ولى راستش تا به حال دقت نكرده ام. فكر مى كنم در محل خوبى نیست. دید كافى ندارد. نه عابران پیاده اى كه مى خواهند از خیابان رد شوند مى توانند با دقت به آن نگاه كنند و نه رانندگانى كه باید مسیرشان را انتخاب كنند.» آقاى راننده اى هم حرف او را ادامه مى دهد: «تقریباً هر روز از اینجا رد مى شوم. حتى چند روز پیش گوشه میدان ایستادم و چند دقیقه اى با یكى از دوستانم صحبت كردم، اما متوجه وجود مجسمه نشدم. الان كنجكاو شدم كه بروم و ببینم چیست.» مسئولان سازمان زیباسازى خود را موظف به نصب توضیح در كنار همه مجسمه هاى نصب شده در شهر مى دانند. فریبا علامه مسئول واحد حجم سازمان زیباسازى شهردارى نصب شناسنامه اثر را به اولین فرصتى كه توضیحات آماده شود و جاى نصب هم مشخص شود موكول مى كند: «شناسنامه شامل توضیحات اثر، نام سازنده و تاریخ نصب است كه به دو زبان فارسى و انگلیسى نوشته مى شود و به محض مشخص شدن محل توضیح، نصب خواهد شد.»
بنابراین براى فهمیدن اثر سراغ طراح و سازنده آن مى روم. «سعید شهلاپور» استاد مجسمه سازى دانشگاه هنر و عضو هیات انتخاب سازمان زیباسازى شهردارى كه علاوه بر توضیح در مورد اثر جدیدش در نیاوران به سئوالاتم در مورد وظایفش در سازمان و به طور كلى در مورد تفاوت بودن و نبودن اجسامى به نام مجسمه در گذرگاه هاى شهرى كه بسیارى از عابران آن حتى به محیط اطراف خود نگاه هم نمى كنند، پاسخ مى دهد. «دلیل ساخته شدن این مجسمه مسابقه اى بود كه چند سال پیش با موضوع یادمان شهدا براى میدان هاى مختلف شهر تهران برگزار شد.»
اثر شهلاپور البته شبیه فرد خاصى نیست و به یك شهید مشخص اشاره نمى كند. او «سرو» را از فرهنگ ایران به عاریت گرفته كه نماد شهادت است: «این مجمسه از نظر فرمى یك سرو شكسته است كه ضربه خورده اما نیفتاده است. سعى كردم یك مابه ازاى بصرى براى مفهوم شهادت ارائه كنم.» با نگاهى كه به گفته خودش «كلى و تاریخى» است و با جست وجو در ادبیات كهن این سرزمین، به «سرو» رسیده كه ایستا و پابرجا و كشیده و تنها است.
• مجسمه هایى كه مى مانند
«سعید شهلاپور» عمر مفید سرو آهنین اش را كه یك سال وقت صرف ساختن آن كرده و شصت و پنج میلیون تومان هزینه بر دوش سازمان زیباسازى شهردارى گذاشته، دست كم «سى سال» عنوان مى كند. اما براى عمر مجسمه ها هم مثل همه موجودات عالم شرایطى در نظر مى گیرد كه اگر این شرایط مهیا باشد مى توان به عمر دراز آثار امیدوار بود و اگر نه، در مدتى كوتاه شاید شاهد مرگ آنها باشیم. همه این شرایط را در واژه «نگهدارى» خلاصه مى كند و توضیح مى دهد: «هیچ چیز در این جهان نیست كه به دست انسان ساخته شده باشد و نیازى به نگهدارى نداشته باشد.» و براى ماندگارى آثار سه دلیل عمده ذكر مى كند. اول از نظر جنس و متریال: «مناسب ترین جنس براى شهرى با شرایط آب و هوایى مثل تهران برنز است. البته با امكانات تكنولوژیكى جدیدى كه فراهم شده حتى از موادى مثل آهن كه خورندگى بالایى دارند هم مى شود استفاده كرد.» مواد دیگر مثل سنگ هم محدودیت هاى خاص خودشان را دارند. اما مسئله مهم چگونگى محافظت و نگهدارى از این مواد است. در لندن: «نرده هاى چدنى مى بینید كه سیصد سال قدمت دارند و چنان محافظت شده اند كه در كنار عناصر قدیمى دیگر، خود به آثارى دیدنى شهر تبدیل شده  است.» در فلورانس: «مجسمه سنگى داوود اثر میكل آنژ را هرساله ترمیم مى كنند و زمانى كه احساس كردند بیش از این نباید در معرض خطرات محیطى مثل باد و باران باشد، اصل مجسمه را به موزه منتقل كردند تا امكان محافظت بهتر داشته باشد. به جاى مجسمه اصلى هم كپى دیگرى گذاشته اند تا جاى آن خالى نماند.»
نكته دوم ماندگارى آثار از نظر معنوى است به این معنى كه مجسمه باید پاسخگوى نیاز زمانه باشد: «باید ساخته شدن آثارى پیشنهاد شود كه در دوره هاى مختلف مقبول باشد. مثلاً مجسمه فردوسى تهران را در نظر بگیرید كه حتى روزهاى بعد از انقلاب هم هیچ كس به خودش اجازه نداد آن را بیندازد. یا مجسمه یعقوب لیث در زابل و حتى نادرشاه در مشهد كه شاید به عنوان یك شهر مذهبى بیش از هر جاى دیگرى با مجسمه و مجسمه سازى مشكل داشتند.»
به عقیده او نماد و مفهوم در حفظ معنوى آثار تاثیر زیادى دارد. براى تائید نظرش به مجسمه میدان حر تهران استناد مى كند: «مجسمه گشتاسب و اژدها كه نشان  دهنده پیروزى خیر بر شر است و به بهانه الحاق مجدد آذربایجان به ایران ساخته شده است. خیر و شر مفاهیم جاودانه اى هستند حتى اگر در زمان هاى مختلف تفسیر متفاوتى داشته باشند. به همین دلیل حتى تغییر نام میدان به «میدان حر» هم به مفهوم آن صدمه اى نزد.»
آخرین نكته اى كه «شهلاپور» به آن اشاره مى كند ارزش هاى هنرى یك اثر است. دوباره فردوسى را به میان مى كشد: «این سومین مجسمه اى است كه از فردوسى در این میدان نصب شده.» در همه دنیا همین اتفاق مى افتد: «مى گذراند و برمى  دارند تا به نقطه ایده آل مى رسند.» مثلاً: «مجسمه بالزاك اثر رودن در شهر پاریس ثابت شده است.» مجسمه فردوسى ابوالحسن صدیقى هم: «همان چیزى بود كه در شأن نام او بود و به عنوان یك اثر هنرى همانجا ماند.»
• فقر مجسمه
بعضى ها مى گویند تهران را از نظر غناى حجم و مجسمه در فضاى شهر نمى توان با شهرهاى كهن دنیا مانند رم و پاریس مقایسه كرد. شهلاپور گفت: «تهران از نظر مجسمه هاى شهرى فقیر است.»
دلایلى هم براى این ادعا دارد. پیش از هر چیز به درك جامعه از مجسمه مى پردازد: «در زمان كرباسچى (شهردار اسبق تهران) توجه دوباره به حضور مجسمه در فضاى شهرى آغاز شد و با وجود همه محدودیت هایى كه وجود داشت به نوعى تابو شكسته شد و روند آغاز شده به مرور سرعت گرفت.» بنابراین هنوز به زمان بیشترى نیاز است تا افرادى به عنوان مجسمه ساز تربیت شوند و مجسمه هاى خوب شهرى ساخته شود. سابقه تاریخى مجسمه در كشور ما نكته دیگرى را هم نشان مى دهد. «شهلاپور» با نگاهى مقایسه اى مى گوید: «در كشورهایى كه غناى آثار تجسمى وجود دارد، مجسمه هایى به جاى مانده از سال هاى مختلف را مى بینیم.» مجسمه اى از هزار سال پیش در كنار مجسمه اى با شش ماه سن: «یعنى هر نسلى كه آمده اثر خودش را گذاشته است.» در ایران اتفاق دیگرى افتاده: «هر نسلى كه آمده اول از همه آثار مانده از نسل قبل را از بین برده و بعد به فكر خلق اثرى از خودش افتاده است.» البته كمبود افرادى كه قدرت خلق چنین آثارى داشته باشند نكته بسیار مهمى است كه شهلاپور به آن توجه كامل دارد و با مثالى آن را توضیح مى دهد: «صرف اینكه دوست داشته باشیم ماهواره  اى بسازیم و در مدار قرار دهیم موجب ساخت ماهواره نخواهد شد. به افراد متخصص هم نیاز است.» اما تعداد افرادى كه توانایى ساخت مجسمه را داشته باشند چند نفر است؟ در یك نگاه كلى به سطح كشور: «اگر ده شهر بزرگ ما هر سال بخواهند فقط بیست مجسمه سفارش بدهند از پس تقاضا برنمى آییم.» خودش با همكارى چهار جوان مجسمه ساز یك سال وقت گذاشته تا سرو شكسته نیاوران را تمام كند: «اگر كسى شبانه روز وقت بگذارد و از كمك جوان تر ها هم استفاده كند، ممكن نیست بتواند دو كار بزرگ را در یك سال انجام دهد.» با این حال براى بالا رفتن كیفیت كارها تمرین را لازم مى داند: «اگر در سال دویست كار انجام شود ممكن است ده تا خوب باشد، ده تا بد نباشد و بقیه را بعد از دو سه سال عوض كنیم. اما این كارها باید انجام شود تا بعد از پنجاه سال چند كار ممتاز و درجه اول داشته باشیم.»
• آنچه دیگران باید انجام دهند
زیباتر كردن شهر به وسیله گل و درخت و آبنما و مجسمه تنها به سازندگان و پیشنهاددهندگان این آثار محدود نمى شود. مسئولان دیگرى هم هستند كه در تغییر فضاى شهر تاثیر مى گذارند. مثلاً محل هایى كه براى اجراى طرح هاى زیباسازى یا نصب مجسمه انتخاب مى شوند در بهتر نشان داده شدن طرح ها موثرند. به علاوه در نظر گرفتن تغییر و تحولاتى كه قرار است در سال هاى بعد انجام شود در انتخاب آثار و مكان ها بسیار مهم هستند. این نكته هم درست نخواهد شد مگر با داشتن برنامه هاى طولانى مدت.
«شهلاپور» برنامه ریزى هاى سازمان زیباسازى را با سایر بخش هاى شهردارى و امور كشور هم جهت مى داند: «یكى از مشكلات ما دید مقطعى است كه به تغییر دائم مدیران بازمى گردد.» به علاوه براى انسجام در كارها به وحدت و هم نظرى و همكارى بین قسمت هاى مختلف شهردارى نیاز است: «فرض كنیم به پیشنهاد سازمان زیباسازى مجسمه اى براى یك مكان معین، ساخته و بعد نصب مى شود. مدتى بعد بخش دیگرى در شهردارى یك بیلبورد بزرگ جلوى مجسمه مى گذارد كه دید را مسدود مى كند یا بخش دیگرى از سازمان دوربین راهنمایى و رانندگى نصب مى كند.» این اتفاق پیش بینى شهلاپور براى آینده و آیندگان نیست. اتفاقى است كه در بخش هاى مختلف شهر افتاده و هر كدام از عابران تهران بزرگ، هر روز نمونه هاى زیادى را مشاهده مى كنند. براى مثال: «مجسمه اى كه به یاد جنبش فلسطین در میدان فلسطین گذاشته شده، از یك سو با یك دكل عظیم روشنایى و از طرف دیگر با یك دوربین مسدود شده است.» و یا در میدان فردوسى: «تابلوهاى تبلیغاتى، تابلوهاى ترافیكى و چراغ هاى راهنمایى چنان  آلودگى بصرى ایجاد كرده اند كه احساس مى كنید مجسمه فردوسى تنها و بى پناه آن وسط افتاده است.» او اطمینان دارد كه «سرو» میدان باهنر هم اگرچه حالا از این آلودگى ها به دور است اما تا سه چهار سال دیگر لابه لاى اجسام مختلف گم خواهد شد.
در شهرى مثل تهران كه هر روز در حال گسترش است و معضلات مختلفى براى سامان یافتن دارد، انطباق با شرایط روز دنیا گریزناپذیر است و به اجبار باید از تكنولوژى هاى جدیدى مثل دوربین هاى كنترل ترافیك و چیزهایى از این دست استفاده كرد.  «حرف من هم این نیست كه این كارها نشود. اما آیا مشكلات ترافیكى لندن و پاریس از تهران كمتر است؟ مى توانیم ببینیم آنها براى كم كردن این آلودگى هاى بصرى چه كرده اند. ما كه قرار نیست همه چیز را دوباره اختراع كنیم.» به همین دلیل است كه همه جا براى مكان هاى تاریخى حریم ایجاد مى كنند. به نظر شهلاپور حتى مى توان براى مجسمه هایى كه از نظر زمانى و سطح كیفى امتحان خود را پس داده اند حریم ایجاد كرد. كارهایى كه: «البته تعدادشان چندان هم زیاد نیست. به هر حال راه حلى براى حفاظت از آنها وجود دارد.» مگر مى شود براى مشكلى راه حل وجود نداشته باشد؟ اما پیشنهاد خود او؟: «اگر الان حرفى بزنم و به عنوان راه حل پیشنهاد كنم من هم مثل همه كسانى خواهم بود كه بدون مطالعه و نظر كارشناسى طرح مى دهند و به سرعت هم اجرا مى كنند كه بگویند من فلان كار را كردم.
من در نهایت مى توانم از نظر هنرى نظر بدهم كه كارى خوب است یا نه.»
در سازمان زیباسازى شهردارى هم از همین نظرات او و چند نفر دیگر در قالب هیات انتخاب و نظارت بر آثار حجم استفاده مى شود. «انتخاب ما همیشه به عنوان بهترین كار به معناى مطلق نیست. گاهى مطابقت با شرایط محیط در انتخاب ما تاثیر مى گذارد.»
آثار انتخاب شده توسط این هیات براى راى نهایى به هیات مدیره سازمان مى روند كه در آنجا «انتخاب جدیدى انجام نمى شود. اما نظر ما باید با سیاستگزارى هاى سازمان هماهنگ شود.» گاهى هم براى ایجاد تغییراتى از كارشناسان این گروه نظر مى خواهند. شهلاپور روند كارها را مثبت مى بیند: «عملكرد مسئولان سازمان به جز در مقطعى كوتاه، خوب بوده. به نظر مى رسد مسئولان فعلى به این نتیجه رسیده اند كه انجام فعالیت هاى فرهنگى نیازمند حمایت است.»
در این بخش هم همه چیز ایده آل نیست و چند مسئله اساسى وجود دارد. شهلاپور این مشكلات را چنین دسته بندى مى كند: «یكى از این مسائل تغییر دائم افراد است كه دنبال كردن برنامه ها را مشكل مى كند. مسئله بعد بودجه است.» سازمان زیباسازى بخش عمده اى از هزینه ها را با فعالیت هایى كه انجام مى دهد تامین مى كند. اما در مقاطعى مجبور به استفاده از این بودجه براى بخش هاى دیگر سازمان، مثلاً كمك به ساخت سرویس هاى بهداشتى سطح شهر شده است. مسئله دیگر: «كندى مسیر ادارى در تصویب تصمیمات شوراى حجم» است كه البته فقط به این سازمان یا شهر تهران و كشور ایران محدود نمى شود و مشكل بسیارى از مردم دنیا است. «كمبود نیروهاى فعال و باتجربه كه توانایى كارهاى شهرى داشته باشند» و «نگرانى مسئولان از نظر افراد بالادستى» هم موارد دیگرى است كه البته در جاى خود قابل بحث هستند.
• لزوم وجود این شىء پرزحمت
بعد از همه این صحبت ها، همچنان یك سئوال اساسى مطرح است: این همه زحمت براى چه؟ آیا هدف نهایى ما از اصرار به ساخت و نصب مجسمه در شهر و صرف هزینه هاى بسیار براى راه اندازى سازمانى براى زیباسازى شهر و تشكیل واحدى به عنوان حجم این است كه به جهانیان ثابت كنیم كه مردم هنرمند و هنردوست و هنر فهمى هستیم؟ كه جهانیان هم همچنان تحت تاثیر تبلیغات منفى علیه ایران باشند و چندان علاقه اى به گردش در ایران نشان ندهند و تازه دیدن مجسمه ها و توجه به این اشیاى هنرى، در مكان هایى به نام موزه بسیار راحت تر انجام مى شود آن هم در موقعیتى كه بسیارى از ما، به بهانه هاى قابل قبولى مثل انبوه مشكلات زندگى خودمان را از بذل كمى توجه به محیط اطرافمان مبرا مى كنیم.
كارشناسان مسائل شهرى و نیز هنرمندان نقش زیبایى هاى شهر را در جوامع امروزى فراتر از این مى دانند. «فرهاد سلطانى» عضو انجمن معماران و شهرسازى ایران فضاهاى شهرى را به دو بخش فضاهاى خصوصى و عمومى تقسیم مى كند. در این میان فضاهاى عمومى شامل خیابان ها، میدان ها، پارك ها و غیره: «متاسفانه در كشور ما زشت و فاقد كیفیت مناسب هستند. چنین به نظر مى رسد كه فضاهاى عمومى ما باقى مانده فضاهاى ساخته شده هستند.» به این معنى كه در شیوه شهرسازى ما، تنها به ساختن ساختمان ها فكر مى كنیم و هر چه باقى ماند به عنوان فضاى شهرى در نظر گرفته مى شود. باید دید این فضاى شهرى چه تاثیرى در رفتار شهروندان دارد. سلطانى مى گوید: «در فضاى شهر دو مفهوم وجود دارد. یكى منظر شهرى كه به شكل فیزیكى دیده مى شود و دیگرى سیماى شهرى كه به معنى تاثیر فضاى شهر بر روان آدم ها است.» تاثیرى كه شاید در ظاهر چندان محسوس نباشد اما بسیار وقت ها پیش مى آید كه حضور در فضایى ما را عصبى یا آرام مى كند. به عقیده سلطانى، مجسمه یكى از عناصرى است كه به بالا بردن كیفیت فضاى شهر و القاى آرامش تاثیر زیادى دارد.
شهلاپور هم روى این نكته تاكید بسیارى دارد: «باید این مفهوم جا بیفتد كه حضور نشانه هاى هنرى در شهرى مثل تهران از خشونت شهرى مى كاهد.» به همین دلیل است كه پیاده روى در شهرهاى زیبا براى آرامش پیدا كردن و لذت بردن انجام مى شود. حتى در همین تهران خودمان هم مناطقى هستند كه مى توان آرامش چشمى پیدا كرد: «مثلاً فضاى مترو را در نظر بگیرید كه در آن آدم ها آرام تر رفتار مى كنند.» ادامه مى دهد: «مجسمه به تلطیف فضاى شهرى كمك مى كند و در فضاى تلطیف شده راحت تر زندگى خواهیم كرد.»
شهلاپور در جمع بندى حرف هایش لبخندى مى زند و مى گوید: «البته انتقاد مطلق هم بى انصافى است. در این سال ها، كارهاى خوبى هم انجام شده اما جامعه ما در همه زمینه ها، به خصوص در مسائل فرهنگى و هنرى آنقدر جاى خالى و كمبود دارد كه هر چقدر هم كار انجام شود چیزى به چشم نمى آید.» بعد هم از طرف همه روشنفكران دنیا مى گوید: «همه جا روشنفكرها غر مى زنند بلكه وضعیت بهتر شود و به چشم بیاید.» دیده نشدن آثار حتى در مورد مجسمه هایى با شكل هاى عجیب و غریب یا در ابعاد بزرگ و چشمگیر هم اتفاق مى افتد. مثلاً سرو شكسته شهلاپور كه در این چند ماه به چشم خیلى  ها نیامده است.